Posted in :دپارتمان مرمت و حفاظت
Author:administrator
مارس 6, 2019
بدون دیدگاه
در بررسی ساختار و فرم شهرهای تاریخی در روند شکل گیری آنها به دو نوع شهر بر می خوریم. شهرهایی که به صورت ارگانیک تکامل پیدا کردهاند و از هستههای کوچکی که احتمالاً، قلعه بوده تکامل پیدا کرده و شکل نهایی خود را بدست آورده است به نظر نگارنده قلعه نشینی به عنوان مقدمهی شهرنشینی قابل قبول تر از روستا نشینی به عنوان مقدمهی شهر نشینی میباشد و دستهی دوم شهرهایی که به فرمان شاهان یا حکام ساخته میشدهاند و دارای طرح اولیه بودهاند. بیشتر شهرهای تاریخی از نوع اول بوده ولی نوع دوم با وجود کمیت پایین دارای تفاوتی ماهوی و بسیار تعیین کننده میباشد. طراحان در این نوع از شهرسازی تاریخی به دستور حاکمان به نیازهای مربوط به ادارهی شهر و حرکات اجتماعی توجه داشته و شکل شهر را در حل این مسئله جستجو میکرده و با شناخت از ساختارهای فضای شهری نیازهای مورد بحث را پاسخ میدادهاند و با درک نوع ارتباط این فضاها دست به طراحی شهر می زده اند. مثلاً نیاز دفاعی- نیاز تسلط حاکم بر شهر- نیاز به میادین حکومتی و… . و بودجه این فعالیتها نیز توسط حاکمان تأمین میشده است و در واقع اگر چه القاعات فضایی ابنیه در شکل بافت شهر مؤثر بوده است ولی این حرکات از پیش طراحی شده عناصر اصلی شهر بوده که در شکل شهر موثر واقع میشده است.
شهرهای ارگانیک از منطق جزء به کل پیروی میکنند خانه به صورت خاص و هر نوع بنایی به صورت عام کلمات زبانی هستند که شهر را میگوید. این کلمات همچون زبان در نظمی دقیق و رابطه ای نانوشته به یکدیگر متصل شده و شهر را به تدریج شکل میدهند. این دستگاه قطعاً دستگاهی سلسله مراتبی است و از قوانین سیستمها پیروی میکند. به این معنی که هر مرتبه از جمعِ اجزای مرتبهی پایینتر، بعلاوه عاملی اضافه شکل میگیرد. جمع چند بنا با یکدیگر مرتبه بالاتر را شکل نمیدهند بلکه این جمع به علاوه چیزی اضافه که میتواند یک معبر دسترسی باشد مرتبه بالاتر را شکل میدهد و مثلاً در تبریز میتوان نام در بند را بر آن نهاد و کوچکترین واحدی است که معنی شهری دارد. از جمع چند در بند به علاوه چیزی اضافهتر مرتبه بالاتر شکل می گیرد. این عنصر اضافه محوری ارتباطی است که در مقیاس محله امتداد مییابد و در صورتی که عناصری چون مسجد، حمام و یا بازارچه را داشته باشد زیر محله را شکل میدهد جمع چند زیر محله در کنار محوری ارتباطی با امتدادی شهری و فضایی شهری باز و گاهی بازارچه و مسجد و یا تکیه در مقیاس بزرگتر محله را شکل میدهد. و محلات در ترکیب با هم به علاوه بازار، مساجد جامع و در مواردی میدانی حکومتی، شهر را شکل میدهند. این ساختار دستگاهی است که شهر ارگانیک نام دارد. و به خوبی تأثیر واحدهای کالبدی چون بنای مسکونی، بازار، حمام، مسجد و … را در مراتب مختلف نشان میدهد این اجزاء در قالب دستور زبان معینی در کنار هم قرار گرفته و شهر را شکل میدادهاند. و دقیقاً به دلیل اینکه از یک ساختار نشانهای، زبانی بهره می جسته شهری خوانا به وجود می آمده و مفاهیم ساختاری شهر برای مردم قابل درک بوده همچنین چنانکه از ساختار توضیح داده شده قابل بررسی است مسئله مدیریت شهری منطبق بر این واحدها بوده و به صورت اخص از مفهوم محله پیروی می کرده است.
اگر چه توضیح دقیق دستور زبان این دستگاه احتیاج به بررسی بسیار مفصلی داشته و در چهار چوب این مقاله نمی گنجد. اما نمونه هایی از مواردی که این دستور زبان قابل طرح است. در اینجا بیان میشود.
مانند رابطه سردر ورودی با بدنه های ابنیه ای که اصولاً درونگرا هستند. رابطه بن بست های کوچکتر با مفهوم تقسیم اراضی بزرگتر در فرایند ارث. رابطۀ محل مساجد، حمامها، بازارچه ها و یا حسینیهها با میدانچههای محله ای یا شکل ارتباط مجموعههای تجاری بزرگی چون بازار با محورهای اصلی شهری در همه این موارد شکل و مفهوم این ابنیه است که فضاهای شهری را متأثر ساخته و رابطه این فضاها و معابر نیز بافت شهر را شکل می دهند.
ترکیب دو رویکرد ارگانیک و مداخلات از بالا به پایین از گذشتههای دور نیز سابقه داشته است و احداث میادینی چون صاحب آباد تبریز، چهار باغ و میدان نقش جهان اصفهان و یا توسعه ی شیخ صفیالدیناردبیلی و میدان گنجعلیخان کرمان نمونههای چنین ترکیبی بوده یعنی اقدامی از بالا به پایین در بستر شهری ارگانیک و دقیقاً به دلیل اینکه ابنیه و کالبد حاشیه این فضاها از دستور زبان مشابهی با خانههایی که در روندی ارگانیک شکل گرفته بودند برخوردار بوده این ترکیب دچار تضادهای درونی مهمی نمیشده است.
با ورود زندگی مدرن در اواخر دوران قاجار و حضور مفهوم حمل و نقل جدید اعم از واگن اسبی، ماشین دودی و نهایتاً اتومبیل و عکس العمل شهر و مدیریت شهری به این مفاهیم نوعی از انطباق و تعامل مثبت بین نو و کهنه شکل گرفت و با وجود شکلگیری خیابان هایی چون لالهزار که با فرض عبور واگن اسبی شکل گرفت هنوز می توان ردپای تأثیر متقابل کالبد شهر و ابنیه را جستجو کرد. خیابان لالهزار دقیقاً بازاری سنتی است که برای عبور واگن اسبی و بعدها اتومبیل آماده شده و این آمادگی در تعریض خیابان خود را بروز داد که منجر به حذف تاقهای بازار شد و این حذف تاق امکان نماهای چند طبقه را به وجود آورد وگرنه سایر عناصر خیابان از جمله حجرهها، سراها، تیمچهها و حتی خانهها همان مفاهیم قبلی را به همراه داشته و هنوز هویت خیابان با مفهوم معماری این عناصر وابسته بوده و همچنان خیابان لالهزار یک بازار سنتی آماده شده برای ترافیک مدرن آن زمان است همین مسئله را در خیابان تربیت تبریز میتوان مشاهده کرد. با آغاز سلسله پهلوی و آغاز جریانی که به مدرنیزاسیون ایران مشهور است سرعت تغییرات ساختارهای شهری معطوف به حضور مهمترین جلوه دنیای مدرن آن زمان یعنی اتومبیل شد. در این دوره بدون توجه به جریان طبیعی تحول شهرهای ایران که به آرامی در جهت هضم تغییرات دنیای نو و انطباق ویژگیها و هویت خود قرار داشت خیابانهایی کشیده شد که مهمترین وظیفه آن در درجه اول تسهیل عبور اتومبیل و در درجه بعد تسهیل اعمال قدرت و اتوریته نظام حاکم بر زندگی مردم بود. در اینجا بنیاد شهرسازی بر چیز دیگری جز کالبد، بافت ابنیه و معماری ساختمان نهاده شد. اگر چه در این دوره چیزی به نام برنامه ریزی شهری در قالب طرحهای جامع مطرح نبود. اما تغییر وجود داشت و منطق تغییر خود تغییری اساسی پیدا کرده بود.
در دورهی پهلوی دوم و شکل گیری طرحهای شهری در سطوح مختلف از طرح های جامع تا تفصیلی مسئله اتومبیل و حرکت آسان آن، که دیگر تمام حمل و نقل درون شهری را شامل میشد به قوی ترین عنصر تأثیرگذار بر این طرحها تبدیل شد اما مسئله دیگر مهاجرت روز افزون روستاییان به شهرها بود که در پی اصلاحات اراضی شدت گرفته بود. و شهرها را با مسئله افزایش جمعیت ناگهانی روبرو ساخت این افزایش شهرسازان را با دو مسئله جدید روبرو کرد. اول استفاده بیشتر از زمینهای موجود به صورت افزایش تراکم و دوم توسعه ابعاد شهر. معماری گذشته اصولاً توانایی پاسخگویی به مسئله افزایش تراکم را نداشت این مسئله هم به دلیل شکل سیرکولاسیون و تکیه مفهوم سیرکولاسیون بر حیاط بود و هم اینکه زبان سازنده این ساختمانها تنها قادر به بیان ساختمان هایی حداکثر دو طبقه بود و در صورت وجود زیرزمین سه سطح.
پس عملاً زبانی که قبلاً ساختار آن توضیح داده شد از عرصه تولید ساختمان خارج شد و شهر جدید برای توسعه یا باید زبان جدیدی را جستجو میکرد یا از قالب بیان نشانهای خارج شده و روش دیگری را جستجو میکرد. این مفهوم در کنار ورود معماری مدرن که خود داستانی طولانی دارد به کمال رسیده و برای همیشه مسئله تأثیر معماری ساختمان و شکل شهر را از ذهن طراحان شهری خارج ساخت. از سوی دیگر مفهوم توسعه ی فیزیکی با سرعت زیاد دو مفهوم جدید را به طراحان شهری معرفی کرده و از عناصر تأثیرگذار بر شهرسازی شد. اول توپوگرافی و محدودیتهایی مربوط به آن، دوم حاشیه نشینی و توسعه بی برنامه که در حالی به صورت ارگانیک شکل گرفت که فاقد زبان معماری تاریخی در شکل ارگانیک تاریخی بود.
مسئله دیگر که خود متأثر از مفهوم افزایش جمعیت و توسعه شهر بود مسئله کاربری است نظام استقرار کارکردها در شهر تاریخی به اجمال توضیح داده شد، ولی با توسعه سریع شهرها و ایجاد مناطق جدید شهری و از بین رفتن دستور زبان شهرسازی ارگانیک تاریخی در مکانیابی کارکردها، نیاز به مکانیابی جدیدی از کارکردها در توسعه های جدید و همچنین در شهر قدیم به چشم میخورد که اینک این شهر قدیم با افزایش تراکم شهر دیگری شده بود.
مفهوم مراکز جدید شهری، ایجاد سلسله مراتب در توزیع خدمات را مطرح ساخت. این مسئله در کنار نیاز به مدیریت شهر که در نظام قبلی منطبق بر نظم محلات بود که خود نظامی متأثر از کالبد بود. مفهوم جدید سلسله مراتب شهری در مقیاس مناطق، نواحی و محلات شهری را شکل داد. بدیهی بود که این سلسله مراتب منطق خود را از جمعیت، معبر و مدیریت متمرکز شهری میگرفت که خود منطبق بر سلسله مراتب معابر و توزیع خدمات و کارکردهای شهری و تعیین جمعیت و سطح اشغال زمین و در نهایت تراکم و ارتفاع و شکل شهر بود.
در اینجا آنچه گفته شد را در طرح جامع شهر تبریز که در سال 1373 تهیه شد بررسی میکنیم.
در گزارش طراحی طرح جامع شهر تبریز نخستین فصل به مسئله جمعیت اختصاص دارد و بر اساس بررسی آمارهای سالهای گذشته و فرمولی از روند رشد جمعیت دست به پیش بینی جمعیت در بازههای زمانی 5 ساله از سال 70 تا 85 زده است. جدول شماره (1-1-1) مبانی افزایش جمعیت را نشان میدهد.
مهمترین نتیجه استخراج شده از مطالعات جمعیت، مسئله مسکن بوده و از طریق پیش بینی جمعیت مسئله کمبود مسکن را مورد توجه قرار داده است و مسئله مسکن را ملاکی برای بررسی توسعه و تراکم قرار داده است. (جدول …)
پس از این طراحان به مسئله کاربری زمین توجه کردهاند و برای پیدا کردن منطق برخورد با این مسئله به اقتصاد در قالب تعیین وزن حوزههای صنعت و تجارت و به خدمات در قالب تعیین وزن تبریز در سطح منطقه- سطح ملی و سطح فرا ملی توجه نموده است.
در نهایت مفهوم کالبد را پیش کشیده و با ترکیبی مغشوش از نوع برخورد با کالبد به به بررسی تأثیر کالبد بافتها بر شکل شهر پرداخته است.
در این میان وقتی به شهر تاریخی توجه مینماید به دلیل ارزشهای روشن و نشانههای تعریف شده نتایج قابل قبولی را ارائه میدهد. و مداخلات را به حداقل رسانده و به رابطه حاکم بین اجزاء تشکیل دهنده بافت تاریخی احترام میگذارد. ولی وقتی کالبد را در تقسیم بندی فضای سبز. بافت فرسوده- بافت حاشیه و ……………… میبیند. به نتایجی با مفهومی اساساً متفاوت دست پیدا میکند.
در اینجا طرح جامع سعی میکند با استفاده از منطق اعمال سرانههای استاندارد به توزیع سطوح عملکردی شهری بپردازد و اگرچه به رابطه بین بافت تاریخی و شهر جدید توجه میکند اما این رابطه را در قالب هیچ نظامی برگرفته از ساختارهای کالبدی شهر تاریخی و قابل اتصال با شهر امروز بیان نمیکند در حالی که بافت تاریخی دارای محلاتی با ساختاری تعریف شده و زبانی دقیق هر چند آسیب دیده میباشد شهر جدید را به مناطق و نواحی مشخصی بر اساس پخشایش خدمات بهداشتی درمانی- آموزشی- اداری- تجاری فضای سبز و ورزشی به تناسب جمعیت تقسیم میکند و ملاک این تقسیم جمعیت است مثلاً هر ناحیه به محلاتی با جمعیت حدود 10 هزار نفر تقسیم میشود.
طرح جامع در مسئله تراکم نیز به تغییر الگوی جمعیت حداکثری در مرکز به الگوی جمعیت حداکثری در حواشی توجه کرد و برای توجیه این الگو مسئله ارزش زمین- فرسودگی و دسترسی را مطرح نموده است و با چنین فرمولی یکی از مهمترین عوامل شکل دهنده به شهر را مورد طراحی قرار داده است.
دست آخر مسئله شبکه معابر مطرح میگردد رویکرد عمومی در طراحی شبکه معابر حل مسئله ترافیک با محوریت اتومبیل میباشد و مفهوم غالب ذهنی طراحان ایجاد سلسله مراتب و تعریض هر چه بیشتر و ایجاد حداقل تقاطع برای حرکت هر چه بهتر اتومبیل و دسترسی آسان به مناطق مختلف شهر بوده است اگرچه ظاهراً هیچ یک از این مفاهیم غلط به نظر نمیرسد ولی مسئله اساسی در عدم پیوند معابر با مفهوم زبان کالبدی شهر است و در واقع در چنین رویکردی معابر با بافت پر و معماری تأثیر گذار بر این بافتها در تعارض قرار گرفته و توجه به یکی به معنی عقب نشینی دیگری از ماهیت اصلیشان میباشد. و این مهمترین عنصر تأثیر گذار بر مشکل شهر در طرحهای جامع با منطقی طراحی میگردد که از مفاهیم فرمال نشأت نگرفته و بروز فرمال آن اتفاقی بوده و به صورت یک اجبار نه یک انتخاب مطرح میگردد.
در مجموع یک کمربندی کامل، شهر تبریز و توسعه پیوستهاش را به سه حوزه توسعه ناپیوسته متصل میسازد (بچه دایناسور) و سایر معابر در سلسله مراتبی استاندارد به پایینترین سطوح مفهوم شهری که همان ابنیه میباشد و میتوانسته تأثیر گذارترین مفاهیم باشد دسترسی پیدا کرده و درست در پایینترین سطوح با بیشترین مشکلات روبرو میشود.
در نهایت میتوان گفت طرح جامع تبریز تنها در محدوده بافت تاریخی به دلیل وجود پروژهای همزمان به نام محور تاریخی فرهنگی که بنا به ذات خود از مفاهیم تاریخی و بخصوص ابنیه تاریخی و کوچهها و مراکز محلات تاریخی تأثیر میگرفته به ناچار به مفهوم بنا و کالبد معماری و سلسله مراتب شهری که از این مفاهیم بنیادی نشأت گرفته توجه نموده و چون سعی نموده حداکثر احترام به این مجموعه را فایل باشد برای معنی دادن به سوالات طرح جامع هم زمان به ابنیه و بروز شهری آنها توجه نموده این توجه هم در سلسله مراتب معابر هم در تراکمها و هم در مفهوم خدمات شهری و جریانات اقتصادی اجتماعی خود را نشان میدهد که به مداخله حداقلی انجامیده و هم در تدوین ضوابط و مقررات ساخت و ساز و تراکمها و عقبنشینیها و دقیقاً به همین دلیل این بخش از طرح جامع به مفاهیم پیچیدهتری توجه نموده و دستاوردهای قابل دفاعتری را نیز به دست آورده است.
دسته بندی
بستن