Posted in :دپارتمان مرمت و حفاظت | دپارتمان حفاظت و مرمت
Author:administrator
ژانویه 14, 2019
بدون دیدگاه
همیشه در برابر این سوالات قرار داشته ام که چرا یک ایده جدید مورد قبول واقع میشود و دیگری نه؟ چرا بنایی زمانی زیبا تشخیص داده می شود و در زمانی دیگر نه؟ چه رابطهای میان زیبایی بدن انسان با یک بنا و یا یک اثر هنری وجود دارد؟ چه رابطه ای بین زیبایی طبیعت و یک اثر هنری وجود دارد؟ چرا در معماری های تاریخی تغییرات اینقدر کوچک است؟ چرا با وجود مرزبندی هایی تحت عنوان ایرانی، رومی، هندی و… این معماری ها اینقدر شبیه به هم هستند و چرا با تمام شباهت ها،تفاوت هایشان چنان قابل تشخیص است که می توانیم به راحتی از هم تمیزشان دهیم. چرا در یک حوزه فرهنگی و حتی اقلیمی مشابه، مانند حاشیه کویر ایران معماری یزد با کاشان و اصفهان دارای تفاوت است؟ چه شباهتی بین این تفاوت ها در معماری و تفاوت لهجه ها در زبان همین مردم وجود دارد؟ آیا چنین رابطه ای از تفاوت و تنوع درمعماری و زبان را در سایر شئون زندگی مردم نظیر لباس پوشیدن- موسیقی- مراسم آیینی و … میتوان جستجو کرد؟ آیا رابطه ای میان تفاوت زندگی مردم در این حوزه ها وتفاوت ظاهر و ابعاد حیوانات اهلی و دست آموز آنها وجود دارد؟ آیا تفاوت های فیزیکی و ظاهری خود مردم ربطی به تفاوت زبان ها و فرهنگ ها دارد؟ آیا همه این سوالات ارتباطی با کیفیت وجود انسان دارد؟ آیا قانون یا قوانینی وجود دارند که ضمن حکومت بر همه این مفاهیم بر وجود انسان و چگونگی شکل گیریش حکومت کنند؟
همه این سوالات و بسیاری دیگر از سوالات از این دست من را بر آن داشت تا قبل از هر چیز به مفهوم حیات توجه کنم. چرا که همه این سوالات به موجودی به نام انسان باز میگردد و انسان نیز ناشی از روندی حیرت آور اما قابل درک از گوناگون شدن و تنوع جانداران است.
به عبارتی داستان را به آغاز مفهومی به نام حیات باز میگردانم و در پی قوانینی میگردم که بر روند تغییر و گوناگونی حیات حاکم بوده و سعی میکنم رد پای این قوانین را بر دستاوردهای پیچیده ترین شکل تکامل یعنی انسان جستجو کنم و در پی محک زدن توانایی این فرضیه برآیم که دستاوردهای تمدن انسانی خود شکلی از ادامه روند تکامل و به ناچار متاثراز قوانین آن میباشد. در این میان توجه خود را به مهمترین ویژگی انسان مدرن (هموساپینز)یعنی سخن گفتن و زبان معطوف نموده و زبان را در مفهوم کلی آن یعنی نشانه شناسی مطرح نموده از دو زاویه به آن نگاه می کنم اول اینکه توانایی تولید زبان خود پیچیده ترین دستاورد تکامل بوده و دوم اینکه خود زبان در طول تاریخ پیچیدگی های خود را در چارچوب قوانین تکامل بدست آورده و پا را ازآن فراتر گذارم و منطق زبان را به تمام دستاوردهای ذهن بشر داده واز این میان توجه خود را به معماری به عنوان مهمترین انعکاس تمدن از زاویه زبان معطوف نمایم. و دست آخر با تاکید بر قابل درک بودن زبان معماری های تاریخی زبان معماری ایرانی را بازخوانی کنم.
اما قبل از هر چیزباید برای خود مجوزی را صادر نمایم. مجوز استفاده از قوانین یک حوزه ی معرفت شناختی در حوزه های دیگر یا بهتر بگویم استفاده از قوانین زیست شناسی به خصوص تکامل در حوزه ی زبان و تسری این قوانین از زبان به معماری قبل از هر چیز باید بگویم در پی فجایع جنگ جهانی دوم و استنباطات عجیب نازی ها از مفهوم تکامل و افکارعجیبی چون نژاد برتر آریایی و یا نابودی ژنهای معیوب و امثال آن و قبل از آن تئوری های مارکسیستی در مورد ماتریالیسم تاریخی بخصوص تاکیدات انگلس بر دستاوردهای داروین، بسیاری از دانشمندان تسری مفاهیم و قوانین تکاملی را به شاخه هایی غیر اززیست شناسی خطرناک دانسته و حتی نتایج حاصل از آن را مردود می شمرند. اما با وجود اینکه این احساس خطر را درک میکنم ولی امروزه نه من بلکه تقریبا همه کسانی که دریک حوزه معین معرفت شناختی به تحقیق می پردازند ارتباط با حوزه های همجوار را کتمان نمی کنند. مثلا نجوم عمیقا متاثر است از ذرات بنیادی در فیزیک و امروزه مرزشیمی و فیزیک نیز عملا برداشته شده است. و رفتار مواد را با تئوری هایی چون تئوری کوانتوم پاسخ می دهند. زیست شناسی نیز چنان با شیمی و فیزیک درآمیخته که بدون دانستن فیزیک ذرات بنیادی و شیمی مولکولی مفهوم ژن و مولکول های DNA غیر قابل توصیف است.
اگرچه شاید میل به یکی کردن علت همه پدیده ها در قالب یک تئوری ناشی از یک پیش فرض متافیزیکی تحت عنوان وحدت وجود باشد اما تاریخ علم نیز حکایت از این یکی شدن ها دارد؛ مثلا یکی شدن مفهوم الکتریسیته و مغناطیس تحت عنوان تئوری الکترومغناطیس و یکی شدن آن با دومفهوم نیروی هسته ای قوی و ضعیف و من نیز در مطالعات البته آماتوری خود در حوزه های علمی مختلف به منظور درک بهتر معماری (چرا که معماری اصولا مفهومی میان رشته ای است). همه این مفاهیم را در ارتباط با هم میدانم و در جستجوی برخی قوانین بنیادین هستم که حوزه حکومت خود را به سایر قوانین تسری می دهند.
بنابراین دور از ذهن نیست که قوانین بنیادین در حوزه ی حیات بتواند دلایل بسیاری از روندهای و مسیرهای تلاش های ذهن بشر را نیز توضیح دهد. باید به یاد داشت که قوانین اصلی و بنیادین معمولا بسیار ساده نیز می باشد و قوانینی که داروین برای توضیح تنوع و گوناگونی حیات ارائه کرد چنان ساده است که تنها قوانینی عمیق و بنیادین چنین اند.
با چنین مقدمه کوتاهی خود را مجاز به ورود به بحث تکامل به منظور ایجاد رابطه با دستاوردهای ذهن بشر میدانم. برای توضیح ساده قوانین تکامل قبل از هر چیز می بایست به مفهوم حیات توجه کرد. حیات مفهومی است که به هر فرایندی که تولیدمثل را امکان پذیر کرده و برای این بقا انرژی مصرف کند، اتلاق میشود. بنابراین بنیان درک تکامل بر این دو مفهوم است: تولید مثل و بقا که هر یک دیگری را در خود مستتر دارد. کلمه تولیدمثل که بنیان حیات است در خود رازی را نهفته دارد. در کلمه تولید مثل تاکید بر مثل مهم است. اگر حیات هدفی داشته باشد؛ تنها یک هدف است. تکرار بی کم و کاست و مثل و مانند خود، تکراری صد در صدی؛ چنان دقیق که تولید شده از تولیدکننده قابل تمیز نباشد، اما جالب اینجاست که حیات دراین تنها هدف خود ناکام است و این ناکامی ست که تنوع و گوناگونی را رقم زده است. مولکولDNA چنان به عنوان شیرازه حیات تکرار دقیق خود را تضمین میکند که تنها در مواردی نادر این تکرارمخدوش شده و آن هم بسیار ناچیز. همه میدانیم این تغییر را که جهش می نامیم درفرایندی تحت عنوان انتخاب طبیعی موجب گوناگونی میشود. یعنی آن تغییری که قادر به زندگی در محیط باشد می ماند و آنکه نه از بین میرود. جالب اینجاست که چون شرایط محیطی ثابت نیست گاه، آنکه سال ها توان ماندن داشته از بین میرود و آنکه تازه بوجود آمده میماند.
اما این همه ماجرا نیست. دو عنصر اساسی برای عملی شدن این فرآیند لازم است اول زمان دوم تعداد و بنا به میل یکی کردن مفاهیم باید بگوییم تعداد ضربدر زمان. اینکه بشر تا قرن نوزدهم قادر به درک مفهوم تکامل نبود دو دلیل داشت یک به دلیل محدود زندگی کردن و عدم ارتباطات بین نقاط مختلف جهان به گوناگونی حیرت آور حیات پی نبرده بود دوم اینکه درکی از زمان و قدمت جهان و زمین نداشتند. وگرنه موضوع، آنچنان بدیهی بود که حتما قرن ها قبل قوانین تکامل کشف میشد. بالا بردن تعداد، شکل دیگری از بقاء است تمام موجودات زنده در شرایط مناسب قادرند تعداد خود را افزایش دهند.البته باید در نظر داشت حیات به هیچ وجه هدفمند نیست و قصد انجام کار خاصی را ندارد فقط میخواهد بماند و مانند خود را تولید کند و از تغییر هم خوشش نمی آید اما این تغییر به وجود می آید به همین دلیل میتوان گفت جهان حاصل یک نقض غرض است. جهان موجودات زنده حاصل اشتباهاتی ست آنها را که قادر به ماندن بودند و تغییر شرایط را تاب آورده اند. نکته آخر اگر چه بنیان تغییر تنها تغییر DNA است اما انتخاب تنها انتخاب طبیعی توسط محیط نیست بلکه نوع دیگری از انتخاب تحت عنوان انتخاب جنسیتی نیز وجود دارد که دست برقضا برای پاسخ به سوالات پیش گفته بسیار ضروری است. چرا که انتخاب جنسیتی، انتخابی است که توسط موجود زنده در درون یک گونه انجام میشود.
انتخابی در مورد خود و افراد گونه ی خود.
یکی از فرآیندها برای تولیدمثل در موجوداتی که جنس ماده و نر از هم جدا هستند رقابت برای جفت یابی است. این رقابت معمولا منجر به اصلاح نژاد شده چرا که موجود قوی تر شانس بالاتری برای انتقال ژن دارد. اما اینطور نیست که یکی از دو جنس ساکت بنشیند تا جنس مقابل در یک نبرد خونین پیروز شده و آنها را تملک کند. جلب نظر جنس مخالف نیز از اهمیت زیادی برخوردار است مثلا در یک تحول ژنتیکی تفاوتی درچهره موجود انتخاب شونده که در پستانداران و پرندگان بیشتر موجود نر می باشد به وجود می آید. جنس ماده، دو راه بیشتر ندارد؛ یا نسبت به این تغییر بی تفاوت است، و در بهترین حالت درخزانه ژنتیکی برای روز مبادا باقی میماند و در حالت دیگر که بسیار مهم است، براساس ویژگی های رفتار ژنتیکی انتخاب کننده به سمت یکی از دو حالت یعنی تغییر یافته یا تغییر نیافته حرکت میکند و دیگری را نمیپسندد. در این صورت نه تنها انتخابشده شانس انتقال ژن تغییر یافته خود را مییابد بلکه انتخاب نشده شانس تکثیر را از دست داده و به تدریج حذف میشود.
نکته بسیار مهم در نسل های بعدی اتفاق می افتد و آن اینکه نه تنها انتخاب شونده ژن مطلوب را در اختیار دارد بلکه انتخاب کننده نسل بعد که فرزند همان انتخاب کننده است چون ویژگی های رفتار ژنتیکی همان نسل را به ارث برده و مجددا همان انتخاب رامیکند و اگر مجددا تغییراتی اتفاق بیفتد که در جهت همان تغییر اول باشد به نحو مطلوبتری انتخاب شده و این مساله موجب تشدید در شکل آن صفت میشود این تشدید چنان پیشرونده است که تا مرز امکان نابودی انتخاب شونده پیش می رود. مثال آن دم مرغ بهشتی است که برای موجودی کوچکتر از 10 سانتیمتر تا 2 متر پیش میرود و یا دم طاووس که تا مرز شکار شدن طاووس نر بزرگ شده ریش و سبیل در انسان، یال در شیرها،عاج در فیل ها و خیلی مثالهای دیگر نمونه هایی از انتخاب جنسیتی که اگر چه آن همنوعی انتخاب است اما چون توسط خود گونه انجام میشود ماهیتی متفاوت یافته و دارای ویژگی تشدید شوندگی است.
مهم اینجاست که انتخاب جنسیتی نمی تواند انتخاب طبیعی را تحت تاثیر قرار دهد و می بایست به قوانین آن پایبند باشد و در چارچوب قوانین انتخاب طبیعی امکان تغییر پیدامی کند دست آخر مهمترین مساله تکامل را که داروین با وجود عدم آگاهی نسبت به ژنتیکمولکولی به درستی به آن اشاره کرد ، اینجاست که تغییرات تکاملی می بایست و ضرورتا باید کوچک باشند . تغییرات بزرگ منجر به نابودی هستند . ساختار مولکول DNAکه مثلا در انسان حدود 3 میلیارد کد ژنتیکی دارد .این تغییرات کوچک را تضمین می کند .مثلا یک کد ژنتیکی 109× 3درصد تغییر را ایجاد می کند که اگر چه همین تغییرهم می تواند نامناسب و منجر به حذف باشد اما در صورت مناسب بودن توان باقی ماندن را پیدا می کند . به یاد داشته باشیم بدلیل کوچک بودن این تغییرات بازه های زمانی لازم برای شکل گیری گونه جدید و یا تسلط یک صفت جدید در گونه در طبیعت حدود 20 هزار سال تا 50 هزار سال می باشد.
با آنچه گفته شد، شاید بهتر باشد برای فرآیندهای گفته شده نام دیگری غیر از تکامل انتخاب کرد چرا که تکامل جهت دار است کمال مفهومی ارزشی است در صورتی که روند یاد شده هیچ جهتی ندارد.اگرچه در مجموع به سمت پیچیدگی بیشتری می رود اما در شرایط محیطی خاص ضرورتا پیچیده تر شانس بقای بیشتر را ندارد گاه موجودات ساده تر در شرایط خاص بهتر زندگی می کنند و می مانند.
از اینجا یک برش در روند تاریخی تکامل می زنیم و مستقیما به انسان میرسیم.انسان امروزی یا هموساپینس حدود 200 هزار سال پیش در جنوب آفریقا شکل گرفت و طی سفری طولانی جهان را فتح کرد. آنچه هموساپینس را از هموارکتوس ها و همونئاندرتال ها جدا می کرد نه ابعاد مغز که نئادرتال ها مغز بزرگتری داشتند و نه فرم دست که دست انسان های قبل از نئاندرتال نیز کمابیش مانند ما بوده است . حتی کشف آتش و استفاده از ابزارهای ساده نیز توسط انسانهای قبل از هموسایپنس انجام شده بلکه استفاده از نشانه است .چیزی که به عنوان نقاشی به در و دیوارها غارها ثبت شده هیچ یک متعلق به غیر از هموسایپنس نیست ، هموسایپنس قادر به انتزاع بوده و به تبع آن قادر به ایجاد نظام نشانه شناسی و زبان. تحول انسان امروزی یک تحول ژنتیک در جهت ایجاد الگوریتم انتزاع به تبع آن الگوریتم نشانه شناسی است . زبان یک الگوریتم است که در یک تحول ژنتیک در انسان بوجود آمده و در یک فرآیند تکاملی به شکل امروزی در آمده است .1- زبان صرفا گفتار نیست و کلیه سیستم های نشانه شناسانه از الگوریتم مشابهی استفاده می کنند. بنیان زبان بر انتزاع است .انتزاع به معنی جدا کردن یک مفهوم مشترک از پدیده های متعدد . هزاران گونه درخت با اشکال مختلف در سنین مختلف و ابعاد مختلف وجود دارند اما همه سبز هستند همه ریشه تنه و برگ دارند .آنچه میان همه مشترک است از تک تک درختان منتزع می شود و این فرآیند نیازمند الگوریتم انتزاع است.
حالا نسبت دادن یک نشانه قدم بعدی است که باز مغز ما این امکان را در تحولی تکاملی بدست آورده این نشانه نخست در زبان آوایی و سپس با کلمه انجام شده اما دراینجا ضروری است کمی به ویژگیهای زبان بازگردیم . زبان نظامی از نشانه هاست .صداها زمانی معنی پیدا می کنند که برای بیان یا انتقال افکار به کار روند در غیر این صورت صدا فقط صداست برای این کار صدا باید بخشی از نظامی قراردادی به حساب آیند نشانه ماهیتی اختیاری دارد . یعنی هیچ رابطه طبیعی و اجتناب ناپذیر بین دال و مدلول واقع نیست . مثلا کلمه سگ هیچ برتری نسبت به کلماتی مانند تک ،لپ، یا هر چیز دیگر ندارد. تنهاوقتی این نشانه معنی پیدا میکند و رابطه دال و مدلولی آن معنی می یابد که مورد تایید یک جامعه زبانی قرار گیرد .البته استثنائاتی وجود دارد .مثلا واق واق یا oua-oua در زبان انگلیسی رابطه ای با صدای سگ دارد اما این موارد بسیار انک اند. نکته بسیار مهم تغییر در زبان است واین جایی است که به قوانین تکامل باز می گردیم.
اگر زبان مجموعه ای از نام ها بود که برای مفاهیم مستقل از آنها استفاده می شد هیچ گاه تغییری در زبان ها بوجود نمی آمد. اما دال ها به آرامی تغییر می کنند این مکانیزم را تنها با دید تکامل می توان بیان کرد . نخست باید کلمات تغییر نکنند اگر تغییر کنند اصل تایید جامعه زبانی از بین می رود . آیا امکان پذیر است یک جامعه زبانی در یک لحظه کلمه دیگری را اختیار کند. طبیعتا نه بنابراین در حالیکه امکان تغییر وجود دارد تغییر وسیع بر خلاف منطق پذیرش زبانی است و این مسئله موجب می شود تا اصل طلایی تکامل یعنی تغییرات جزئی و تدریجی معنی پیدا کند و چنانکه گفته شد عنصر زبان در اینجا نقش خود را همچون همه پدیده های تکاملی ایفا می کند . تغییر باید انتخاب شود و تنها تغییرات جزئی در زبان شانس بقا دارند .اکثرا این تغییرات نیز منشایی اشتباه گونه دارند .همین تغییر در رابطه با مدلول نیز وجود دارد . در مواردی یک دال ثابت به تدریج مدلول های جدیدی را نیز شامل می شود چنانکه آن را با نام گسره معنایی می شناسیم . رابطه های دال و مدلولی در هر زبان برش هایی است از پیوستگی ها یا پیوستارهای معنایی و این تا حد زیادی ترجمه را دشوار می کند چرا که این برش ها بر هم منطبق نیست حتی در مورد مفاهیمی چون رنگ ، به عبارتی رابطه دال و مدلولی چون رابطه افتراقی است . یعنی بیشتر بر تفاوت با مدلول های نزدیک به خود تاکید دارد پس رابطه اثباتی نیست و یک معنی مشخص ندارد .اگر ویژگی مولکولی DNA اجازه می دهد با تاثیرات اشعه کیهانی یا رادیو اکتیو تغییرات شکل پیدا کنند مفهوم اختیاری بودن در کنار مفهوم افتراقی بودن رابطه دال و مدلولی تحولات زبانی را بوجود می آورد ولی چرا زبانها دارای کلمات مشترک هستند ؟ زبانهایی با فواصل مکانی زیاد چرا دارای کلماتی مشترک هستند آیا نشان از رابطه ذاتی دال و مدلول است؟
پاسخ، توجه به داستان سفر انسان و تئوری خروج انسان از آفریقاست. اینکه تمام جمعیت انسانی کره زمین از جمعیت محدودی که حدود 70 هزار سال پیش از تنگه باب المندب از آفریقا به آسیا وارد شدند و نوعی زبان آوایی داشته اند که امروزه نیز در برخی قبایل آفریقا هنوز مورد استفاده است. جمعیت های انسانی متفرق شده و همچون گونه زایی های طبیعی، گونه زایی های زبانی نیز شکل گرفت. هر زمان جدایی دو زبان از هم طولانی تر باشد تفاوت هایشان بیشتر است و جدایی های مکانی ، زمانی محدود تفاوت هایی در حد لهجه را بوجود می آورد . درخت تحول زبان چون درخت تکامل قابل ترسیم است.
به یاد داشته باشیم ایجاد لهجه خود آغاز گونه زایی زبانی است .چون زبان انتخاب درون گونه ای است و توسط انسان ها انجام می شود از ویژگی تشدید شوندگی انتخاب درون گونه ای استفاده کرده و سرعت تغییرات آن بالاست و بازه های زمانی برای لهجه مثلا در حد صد سال و برای ایجاد زبان جدید هزار و یا حداکثر دو هزار سال کافی است . زبان فارسی امروزین عمری 1200 ساله دارد و لهجه تهرانی عمری در حدود 200 سال . از سوی دیگر باید به شتاب دار بودن فرایند تکامل – درون گونه ای بودن و جمعیت بالای انسان برای توجیه سرعت تغییرات زبان توجه کرد.
ویژگی مهم دیگر زبان مفهوم سیستمی آن است .یک سیستم دارای اجزائی است که در ترکیب با هم مراتب بالای سیستم را بوجود می آورند . مثلا در یک سیستم زبانی علاوه بر کلمات که نقش انتقال فکر را بعهده دارند این کلمات در قالب یک دستور زبان و اجزای زبانی جملات را بوجود می آورند. برخی از این جملات خود مانند کلمات مورد استفاده و مورد انتخاب یک گروه زبانی قرار می گیرند مانند ضرب المثل ها- جملات در قالب یک گروه جمله متن را می سازند رابطه کلمات در این جملات قادر است نظم را از نثر جدا کند و گونه زایی در نظم انواع نظم را بوجود می آورد بنابراین از جمله ویژگیهای زبان سلسه مراتب در آن است. این نظام نشانه همراه با ویژگی های سیستمی در موسیقی – نقاشی – مجسمه سازی و در معماری قابل مشاهده است . موسیقی دستگاهی ایرانی از جملاتی تشکیل شده که در مرتبه ای بالاتر در ترکیب با هم گوشه ها را می سازند . گوشه ها در ترکیب با هم نغمات و نغمات در ترکیب با هم دستگاه ها را می سازند .در نقاشی نیز همیشه برای انسان – درخت – حیوان نشانه هایی وجود داشته که امکان ترکیب را فراهم آورده و نقاشی را شکل می دهد. در نقاشی های مینیاتور نشانه های انسان – حیوان – درخت و خانه کمابیش ثابت هستند و حتی رابطه ترکیبی آنها از قوانین شاخصی استفاده می کند .
ویژگی زبانی سیستم های نشانه ای یعنی قبول رابطه دال و مدلولی یا رابطه نشا نه ای توسط یک گروه معین امکان انتقال معنی و درک هر سیستم نشانه شناسی را برای مخاطبین فراهم می کند .امکان ارتباط عامی تر ین افراد تا خواص با شعر حافظ یا موسیقی دستگاهی در این ویژگی زبانی قراردارد . معماری نیز به عنوان یک سیستم نشانه شناسی علاوه بر نقش عملکردی که ایجاد سر پناه بوده در یک فرآیند تکاملی وظیفه انتقال فکر و معنی را نیز به عهده گرفته و در این میان نشانه ها به آرامی درجامعه معینی رابطه حمل معنی را به عهده گرفته و در قالب یک دستورزبان ترکیب هایی رو بوجود آورده که نقش سلسله مراتبی به خود گرفته است . نه تنها نشانه ها به آرامی تغییر کرده اند بلکه معنای متصل به آنها نیز جابجا شده مقصوره به گنبد خانه تغییر شکل داده چهار صفه از یک خانه گستره عظیمی ازکوشک باغ ها گرفته تا کاخ شاهان و مقابر را برای خود پذیرفته است . در اینجا زبان ساده معماری ایرانی را توضیح می دهیم و اشاره ای کوتاه به دستور زبان آن خواهیم کرد . زبان معماری ایرانی از تعدادی کلمه که به آن الگوهای قضایی نیز می گویند تشکیل شده است.
این کلمات یا الگوها عبارتند از:
دسته بندی
بستن