رابطه مسئله بافت‌های فرسوده مشارکت و دموکراسی

Posted in :دپارتمان مرمت و حفاظت

Author:administrator

مارس 2, 2019

بدون دیدگاه

  • فرامرز پارسی

شهر تهران یکی از بزرگترین کلان شهرهای جهان در طول سی‌سال پس از انقلاب رشد نوسانی و ناموزونی داشته است.دهۀ  اول پس از انقلاب که عمدتاً منطبق بر دوران جنگ می‌باشد در دوران رکورد سرمایه‌گذاری در زمینه شهرسازی و توام با گسترش فیزیکی  و رشد جمعیت انفجاری شهر می‌باشد این رشد جمعیت هم به‌دلیل افزایش نرخ رشد طبیعی و هم به‌دلیل مهاجرت ناشی از جنگ و هم به دلیل مهاجرت در پی وعده‌های مسئولین جهت صاحب خانه شدن مردم شکل گرفت این در حالی است که  به‌دلیل مشکلات اقتصادی سال‌های جنگ عملاً رشد زیر ساخت‌های شهری و جریان نوسازی در حداقل ممکن قرار داشت کمبود مصالح چون آهن و سیمان و فقر و کمبود عمومی که سایه خود را به مایحتاج اولیه چون شیر و لبنیات تا سیگار نیز انداخته بود چنان بر بازار مسکن تأثیر گذار بود که تقریباً هر آنچه در این دوران تحت عنوان نوسازی انجام شد خود در نازل‌ترین سطح ممکن چه‌ به لحاظ استحکام وچه به لحاظ معماری قرار داشت در این میان شاید تعدادی انگشت شمار از ابنیه را بتوان مستثنی کرد. ترکیب مسایل مطرح شده چنان شرایطی را ایجاد کرده بود که بخش‌های زیادی از حواشی تهران همچون قلعه حسن خان ، اسلام‌شهر و بسیاری از روستاهایی که در دل شهر تهران بودند همچون شمیران نو، ونک و … دیگر چهره یک شهر را نداشتند.

با پایان یافتن جنگ و آغاز دورانی که به‌نام دوران سازندگی مشهور شد توجه به تهران به عنوان شهری که باید از حداقل استانداردهای شهری برای به‌همراه داشتن نام پایتخت برخوردار شود و وجود آقای کرباسچی به عنوان یک مدیر برآمده از شرایط پس از انقلاب و توجه به طرح جامع شهر تهران و اجرایی کردن این سند شهرسازی موجب شد تا تهران ناگهان تغییر چهره داده و مردم شاهد اقداماتی باشند که تا چند سال قبل از آن حتی تصورش نیز امکان پذیر نبود- احداث بزرگ راه‌ها کف سازی پیاده‌روها – احداث پارک‌های کوچک و بزرگ- فروشگاه‌های شهروند و رفاه و… موجب چنان تحرکی در فعالیت ساخت و ساز و ارتقاء سطح زندگی در تهران شد که بازار مسکن و ساخت و ساز رونقی بی سابقه را تجربه کند.

باید توجه داشت که بخش مهمی از این اقدامات شهری که زیر ساخت‌های شهر تهران را بهبود بخشید به‌صورت جدی به مناطق جنوبی تهران معطوف شد چنانکه مناطقی چون شهرری –محدوده آهنگ- بزرگراه بعثت سه‌راه آذری و بسیاری دیگر از مناطق جنوبی مخصوصاً در امتداد بزرگراه‌های تازه تأسیس چهره جدیدی به خود گرفته‌اند .بسیاری از گودهای مشهور تهران از بین رفته‌اند از سوی دیگر بزرگراه‌های شمالی تهران تکمیل شده و ساختمان‌های جدید در قالب برج‌های بلند با معماری‌های نو و متفاوت و اجرای قابل توجه چهره مناطق شمالی شهر تهران را نیز دگرگون کرد.آن چنانکه دیگر می‌توانستیم با دیدن تعجب کسانی که سال‌ها در ایران نبوده و بادیدن بزرگراه‌ها و لنداسکیپ‌های سرسبز لب به تحسین می‌گشایند، از تهران نشین بودن احساس غرور کنیم این جریان که در دهۀ دوم آغاز شده بود تا سال‌های پایانی دهۀ سوم با افت و خیزهای چند ناشی از شرایط اقتصادی ایران به نسبت‌ بهای جهانی نفت یا برخی تصمیم‌ها در مورد فروش تراکم یا عدم فروش آن ادامه داشت.

با وجود این تغییر شکل اساسی  تهران که تا حدودی فاصله خود را از شهرهای هم تراز خود کم کرده بود.در بسیاری از نقاط این کلان شهر نه تنها تغییر مهمی به وقوع نپیوسته بود بلکه فاصله سطح زندگی و زیر ساخت‌های شهری چنان از سایر نقاط شهر افزایش پیدا کرده بود که دیگر می‌توان از آنها به نام نقاط بحران زا برای شهر تهران یاد کرد.

این مناطق که به لحاظ جمعیت از بالاترین تراکم‌های جمعیتی برخوردار بوده‌اند، به دلایلی که که بعداً به آن خواهیم پرداخت توان توسعه هماهنگ با سایر نقاط شهری را از دست دادند به‌همین دلیل نه تنها به لحاظ زیر ساخت‌ها و کالبد، رو به فرسودگی مفرط گذاشتند بلکه به لحاظ اقتصادی نیز ساکنانی ضعیف و کم توان داشته و به لحاظ اجتماعی به بسترمناسبی برای شکل‌گیری فعالیت‌های مجرمانه تبدیل شدند.

به همین دلیل هم زمان با آغاز تحولات یاد شده در دهۀ دوم پس از انقلاب دست‌اندر کاران امور شهری به اهمیت مسئله بافت‌های فرسوده و عدم هماهنگی رشد و توسعه در این مناطق با سایر نقاط  تهران پی بردند و بنا به تصوری که از علل این فرسودگی داشتند و با توجه به مفهوم مدیریت حاکم برجامعه آن زمان که به شدت تحت تأثیر سال‌های انقلاب و مدیریت‌های زمان جنگ بود یکی از مهمترین پروژه‌های برخورد با بافت‌های فرسوده تحت عنوان بزرگراه نواب را مطرح کردند و با تمام موانعی که بر سرراه آن بود آن را به اجرا درآورده‌اند و به هدف اولیه خود که نوسازی در محدوده‌ای بسیارفرسوده بود دست پیدا کرد اما به سرعت مشخص شد که مداخله در چنین مقیاسی در شهرها تبعات فراوان و متفاوتی به همراه دارد که گاه منجر به نتایجی در جهت مخالف اهداف پروژه می‌گردد.شاید مهمترین  دستاورد این پروژه همین مسئله بود که نوسازی امری صرفاً وابسته به کالبد نیست و باید مستقیماً به انسان‌ها و زندگی انسانی توجه داشت. موضوع چنان پیچیده و متأثر از عوامل گوناگون است که در قدم نخست باید به مسئله به‌صورت خاص و در چارچوب سازماندهی مشخص برخورد کرد و از همه مهمتر مسئله نیازمند تئوری می‌باشد. در این مرحله تعاریف از ارزش فوق‌العاده‌ای برخورداری گردند. به راستی حدود و صغور مسئله چقدر است. بافت فرسوده چیست و انواع آن چه مشخصاتی دارند این مسئله در کشورهای دیگر چگونه طرح شده و دستاوردهای آنها چیست سابقه این موضوع در کشور ما چگونه است و یا به زبان دیگر ریشه‌های تاریخی و فرهنگی مسئله در کجاست و بسیاری از سئوالات دیگر.به همین دلیل با تأسیس سازمان نوسازی شهر تهران وابسته به شهرداری تهران برخورد ویژه با این مسئله آغاز شد .مهمترین کاری که در گام نخست انجام شد تعریف بافت فرسوده و انواع آن بود که منجر به تخمینی از ابعاد مسئله می‌شد.

برای تعریف مسئله سه ویژگی:

ریزدانگی به معنی قطعات کوچک کمتر از 100 متر مربع  

  نفوذ ناپذیری به معنی دسترسی نا مناسب و در بسیاری از مواقع دسترسی غیر ممکن اتومبیل به قطعات.

  ناپایداری به معنی عدم مقاومت بنا در برابر زلزله و عدم رعایت حداقل استانداردهای مورد قبول ساختمان سازی در نظر گرفته شد.

به لحاظ انواع نیز این بافت‌ها به چهار دستۀ :

  • بافت تاریخی و ارزشمند که بیشتر در محدوده تاریخی شهر تهران و اطراف بازار تهران به چشم می‌‌خورد.
  • بافت قدیمی فرسوده در محله‌های قدیمی تهران وجود دارند و هنوز عناصر ارزشمندی در آنها یافت می‌شود.
  • بافت فرسوده و ناهنجار که بیشتر بافت‌ها حاشیه نشین هستند که به تدریج با توسعه شهر به درون شهر منتقل شده‌اند.
  • بافت ناکار آمد جدید که با وجود عمر نسبتاً کم و وجود برخی زیرساخت‌ها به دلیل عدم رعایت اصول ساختمان‌سازی فرسوده محسوب می‌شوند.

با چنین تعریف و دسته‌بندی مساحتی بالغ بر 3298 هکتار از شهر تهران فرسوده محسوب می‌گردند که در قالب 70 محله در مناطق مختلف تهران بخصوص جنوب شهر پراکنده می‌باشند برای نوسازی این حجم از ابنیه حداقل به سیزده‌هزار میلیارد تومان پول نیاز می‌باشد که شاید برابر بودجه بیش از 5سال تمام شهر تهران باشد از طرف دیگر با در نظر گرفتن تراکم حداقل 700 نفر در هکتار، در این بافت‌ها می‌توان عدد تقریبی دو میلیون سیصد هزار نفر را برای این بافت‌ها تخمین زد که عمدتاً این جمعیت در قسمت‌های جنوبی تهران و نزدیک به گسل شهرری می‌باشد و می‌توان پیش‌بینی کرد در صورت فعال شدن گسل شهرری چه فاجعه‌ای در انتظار مردم این محدوده‌ها و حتی همۀ مردم شهر تهران است.این مسئله را با ناهنجاری‌های اجتماعی و عدم توانمندی اقتصادی مردم این مناطق جمع کنید متوجه خواهید شد یک بمب اجتماعی انسانی در پایتخت ایران برای انفجار لحظه شماری می‌کند و تحمل عوارض آن چه در صورت بلایا طبیعی و چه در صورت بحران‌های اجتماعی از عهده شهر تهران خارج است.از سوی دیگر اعداد ارقام نشان‌دهنده این مسئله است. که حل مسئله به هیچ وجه در توان شهرداری و وازارت مسکن و هر ارگان دولتی دیگری نمی‌باشد. تخمین‌های ذکر شده به ما نشان‌ می‌دهد مسئله بسیار پیچیده‌تر است تاریخی شاید بررسی تاریخی مسئله به شناخت این پدیده کمک می‌کند.

در شهرسازی تاریخی ایران واحد سازنده شهر محلات بوده‌اند، این محلات هرگز به محلات فقیر و غنی تقسیم نمی‌شده‌اند و عنصر هویت دهنده به محله عوامل بسیار گوناگونی به جز فقر و غنا بوده‌اند در هر محله‌ ثروتمندان در کنار فقرا زندگی می‌کرده‌اند این مسئله را در داستان‌های قدیمی می‌توان یافت که در کنار خانواده ثروتمندی خانواده فقیری زندگی‌ می‌کرده‌اند.یا در توصیه‌های دینی دستگیری از همسایگان به وفور به چشم می‌خورد.کالبد ساختمان‌ها نیز شباهت بسیار زیادی به هم داشته تکنیک عمومی ساختمان سازی سازه‌های خشت و گلی بوده و الگوهای معماری از خانه‌ای کوچک تا کاخ شاهان از الگوهای معدودی پیروی می‌کرده است. و این همه درون بارویی محافظت می‌شده بنابراین شهر کالبدی کمابیش همگن بوده اگرچه در دوره‌هایی که قحطی و یا جنگ به شهر حاکم می‌شده و جمعیت شهر تنزل پیدا می‌کرده خانه‌های متروک زیادی به چشم می‌خورده که در موارد متعددی سفرنامه نویسان به این مسئله اشاره کرده‌اند اما این خانه‌های متروک و مخروبه هیچ یک از سه مشخصه نام برده شده برای فرسودگی را به همراه نداشته‌اند پس آیا در شهرهای تاریخی چنین پدیده‌ای وجود نداشته.

به نظرمی‏رسد اشاره‌ای تاریخی نشان‏دهنده وجود نوعی از بافت‏های فرسوده می‏باشد آنچه در ادبیات به نام خرابات در اطراف شهرها نام برده می‏شود به طور قطع و یقین در خارج از شهرها و حتی بیرون حصار شهر و خارج از قوانین حکومتی شهر بوده چنانچه میخانه‏ها و عشرتکده‏ها در این مکان‏ها بوده‏اند نام خرابات حکایت از وضعیت کالبدی، اجتماعی و اقتصادی متفاوت آنها و البته بسیار نازل این مناطق بوده و نکته با ارزش رابطه آنها با حکومت و والی شهر بوده که به نظر می‏رسد نه از حمایت‏های  والی و حکومت برخوردار بوده‏اند و نه مقید به رعایت قوانین آنها . چیزی که امروزه نیز در بافت‏های فرسوده به وضوح به چشم می‏خورد بعد از دوران قاجار و ورود به دوران جدید در دوره پهلوی و نفوذ شهرسازی جدید که با شهر تاریخی تفاوت جدی داشت. و عدم انطباق نظام مدیریتی شهری بر نظام محلات شکل‌گیری محلات بالا و پایین و فقیر و غنی شهر تهران به عنوان پایتخت یک حکومت اقتدارگرا که بر تمرکز و حل همه مسایل مردم از طریق حکومت تاکید داشت رشد قابل توجهی کرد  باید توجه داشت که گسترش اقتدار حکومت بر زندگی مردم تا قبل از آن به این اندازه در ایران رایج نبوده بخصوص اینکه در دوره قاجار بخش عظیمی از تحولات شهری توسط نهادهای مردمی و به طور مشخص نهاد اجتماعی محله انجام می‏پذیرفت این رشد با احکام حکومتی و رویکرد حل مسایل حاکمیت نه حل مسایل مردم شکل گرفت. در این توسعه که متاثر از تنها برخی از مفاهیم مدرنیته و مظاهر والبته به دور از بنیادهای اصلی مدرنیته (نقادی- دموکراسی و ساختارهای مدرن جامعه) شکل گرفت بخش‏های حاشیه‏ای به تدریج به درون مناطق شهری منتقل شده و اگرچه حاکمیت، قانون خود را به جبر  به این حاشیه نشینان تحمیل کرد اما همین مسئله جدایی بین حاکمیت و این مردم را تعمیق کرد شاید علت آن‌را عدم برخورد یکسان بین مناطق مرفه‏نشین و این مناطق از نظر اختصاص منابع مالی، فنی و حتی عدم رعایت یکسان قانون بتوان جستجو کرد. با طبقاتی شدن شهر این محلات محل زندگی طبقه نسبتاً جدید کارگر شد که در حال رشد نیز بودند و هر روز نسبت جمیعتی بزرگتری را به خود اختصاص می‏دادند. کشاورزانی که به عنوان کارگران جدید برای کار به شهرها هجوم می‏آوردند، فرهنگ شهر نشینی نداشتند و این مسئله خود به ناهنجاری‏های کالبدی و اجتماعی این مناطق کمک می‏کرد. با گسترش شهر و گذشت زمان هم این مناطق حاشیه بیشتر شکل شهر را می‏پذیرفتند و هم ساکنان آن با فرهنگ شهری آشنائی بیشتری پیدا می‏گردند در عوض هم زمان لایه‏های جدید حاشیه‏ای  به شهر تهران اضافه می‏شد.چنانکه در سال‏های پایانی حکومت پهلوی مناطق حاشیه‏ای تهران به عنوان یک مشکل جدی هم برای حاکمیت و هم برای مخالفان حاکمیت مطرح شده بود. فیلم مستند تهران پایتخت ایران ساخته کامران شیردل تاثیر زیادی بر روشنفکران آن زمان از خود بر جای گذاشت.

در این مقدمه سعی بر این داشت تا نشان داده شود اولاً مسئله دارای سابقه‏ای تاریخی بوده در ضمن ماهیت این جریان با مدرن شدن نسبی ارکان جامعه و مدیریت در ایران تغییرات مهمی پیدا کرده است. و ما امروزه کاملاً در ادامه این تغییر قرار داریم و قسمت دوم این مقاله قصد دارد از  منظر این تغییر و ورود به مدرنیته و نقد تجربیات و فعالیت‌های این دوره به مسئله بپردازد.

به همین دلیل دوباره باز می‌گردیم به فعالیت انجام شده در خیابان نواب و تجربیاتی که سازمان نوسازی در سه گام یا سه مرحله بدست آورده تجربیات بسیار با ارزشی که نگارنده مقاله نیز به دلیل حضور در این مرحله خود را مجاز به نقد آن دانسته و قصد دارد تا ارتباط مفهوم گسترده و عمیق دموکراسی را با گره بسیار دشوار بافت‏های فرسوده بیان کند.

با مشخص شدن عیوب اصلی پروژه نواب که مهمترین نقد وارد به آن به قرار زیر بود تجربه محور خوب بخت شکل گرفت. پروژه نواب به جای ارتقاء زندگی ساکنان منطقه منجر به مهاجرت ساکنان موجود و جایگزینی آنها با افرادی از طبقات بالاتر گردید. ملاک مداخله نوسازی پوسته یک شریان درجه یک شهری بود و منطبق بر مفاهیم اجتماعی و کالبدی محله نبود بنابراین پروژه محله محور نبوده و تنها رویکردی شهری داشته به همین دلیل نیازهای محله‏های پیرامون و ساکنان باقی مانده از محلات نمی‏توانسته در شکل‏گیری این کالبد عظیم شهری که شاید بتوان گفت بزرگترین مداخله یکپارچه در تاریخ شهر تهران به آن داد نقشی ایفا نماید.

در واقع پروژه خیابان نواب به لحاظ رابطه حاکمیت با مردم اساساً یک رابطه یک سویه از بالا به پایین بوده است. این پروژه به هیچ‏وجه بر اساس نیازهای مردم محله شکل نگرفته و مردم در یک روند اجباری ناچار از فروش واحدهای مسکونی خود به مجریان طرح شدند. در تجربه نوسازی محله خوب بخت به عنوان نخستین گام سازمان نوسازی در ناحیه امام علی با عنوان منظر شهری با پیش‏فرضی متفاوت در مطالعات و طراحی شروع شد. پیش‏فرض این پروژه حفظ ساکنان منطقه در قالب یک رویکرد محله محور بود و وقتی حفظ جمعیت موجود در دستور کار قرار گرفت برای اولین‌بار موضوعی به‌نام مشارکت با ساکنان نیز مطرح گردید. از دیگر تبعات توجه به مفهوم محله فراتررفتن پروژه از یک اقدام صرفاً کالبدی بود و مفاهیمی چون توان‏مندسازی و اقدامات حمایتی و اقدامات تبلیغی نیز در دستور کار پروژه قرار گرفت برای آغاز پروژه مسئله اسکان موقت مردم محله از طریق پرداخت ودیعه مسکن و ودیعه واحدهای تجاری به ساکنان مطرح گردید. با این وجود پس از یک دوره حدوداً دوازده ساله این پروژه باتمام دستاوردهای مثبت خود در حوزه نظریه و تجربۀ اجرا، عملاً ناموفق محسوب می‏گردد و با پیشرفتی کمتر از 50% با شرایط اقتصادی موجود پیشرفت آن عملاً متوقف گردیده است.

شاید بزرگترین نقد به این حرکت تنزل مفهوم مشارکت به یک مشارکت اقتصادی باشد طراحان به مردم محله به چشم افرادی که حداکثر مداخله آنها در پروژه از طریق به مشارکت قراردادن قطعه زمین مورد تملک خود انجام می‌شود می‌نگریستند و در فرایند تولید طرح و گام‏های قبل از اجرا و در مدیریت اجرا نقش مردم نادیده انگاشته شده بود. از آن بدتر وضعیت مستاجرین بود که عملاً در این مشارکت در هیچ مقیاسی به بازی گرفته نمی‏شدند بنابراین پروژه حتی در صورت موقعیت صد در صد کالبدی عملاً بخش مهمی از جمعیت خود را که مستاجرین می‏باشند از دست می‏داد. این مستاجرین عملاً در ارزش افزوده‏ای که با سرمایه‏گذاری دولت و مسئله تجمیع بوجود می ‏آمد شریک نمی‏شدند و سوبسید داده شده از طرف دولت تنها به مالکین می‏رسید.

 در این پروژه سعی شد تا علاوه بر طرح‏هایی با مقیاس مداخلات یکپارچه همچون خیابان نواب که در دو سوی خیابان اتابک شکل می‏گرفت در سایر قسمت‏های محله با تشویق برای تجمیع و نوسازی به دست خود مردم مسئله قطعات کوچک و ریزدانگی بر طرف گردد.

مسئله تجمیع اختیاری بر اساس تشویق و تبلیغ سطح دیگری از مشارکت را مطرح می‏ساخت. به همین دلیل در گام دوم که پروژه‏هایی نظیر بافت‏های فرسوده باغ‏آذری، صابون‏پزخانه و خاک سفید در آن مطرح شد. مسئله رویکرد اجتماعی به تهیه طرح آن هم در قالب مفهوم مشارکت مورد توجه جدی قرار گرفت و در شرح خدمات این پروژه‏ها وزن مطالعات اجتماعی آن هم بر اساس روش‏های جدیدی که در مطالعات اجتماعی در جهان مرسوم شده است یعنی عدم استفاده صرف از پرسشنامه و تشکیل گروه‏های کانونی که در این مطالعات بر نهادهای اجتماعی موجود در محله تکیه می‌کند و حتی در مواردی دست به ساخت برخی نهادها به صورت موقتی می‌زند افزایش قابل ملاحظه‌ای پیدا کرد.

در پایان این مرحله نتیجه چنان غیر منتظره از کار درآمد که تقریباً همه طرح‏ها با طرح بالادست خود که طرح تفصیلی نام دارد مغایرت اساسی پیدا کردند و هنوز هم این مغایرت‏ها برطرف نشده و امروز این مسئله به یکی از مهمترین مشکلات اجرای این گام از طرح‏های منظر شهری با همان باززنده سازی بافت‏های فرسوده تبدیل شده است. مسئله در اینجاست که طرح‏های تفصیلی طرح‏هایی از بالا به پایین به میل مدیریت کلان یا همان دولت و حاکمیت سیاسی می‌باشد که بدون در نظر گرفتن مفهومی به نام مشارکت تهیه شده‏اند در حالی که طرح‏های منظر شهری بر اساس مشارکت در مرحله مطالعه و طراحی شکل گرفته ‏اند.

 برای بهتر باز شدن بحث ضروری است در اینجا به مفهوم مشارکت، طراحی مشارکتی[1] و لوازم آن و در نهایت تضادهای منبعث از آن در فضای موجود مدیریت سیاسی کشور بپردازیم.

مشارکت در شهرسازی به معنی ترکیب و تاثیر پذیری عنصر طراح که همان مشاور می‏باشد از موضوع طرح که همان محیط شهری شامل کالبد بعلاوه مردم ساکن کالبد و تمام مفاهیم وابسته به این موضوع در مرحله طراحی می‌باشد ترکیب مردم و مدیریت شهری در امر اجرا و مدیریت آن در مرحله اجرا نیز مشارکت در اجرا نام دارد. طراحی مشارکتی در واقع نگرشی است در جهت تغییر و خلق مدیریت محیط شهری برای مردم. بدیهی است که در این شیوه طراحی مردم به عنوان مفهومی ارزشی مد نظر بوده و مفاهیمی چون توانمندسازی، ارتقای سرمایه‏های اجتماعی و تقویت حس تعلق به جامعه محلی نتیجه بدیهی این محوریت مردم به عنوان موجوداتی زنده و دارای حقوق شهروندی می‏باشد.

یعنی مردم می‏بایست در هر اقدامی که بر زندگی آنها اثر می‏گذارد و یا هر تصمیمی که با همکاری خود قادر به تغییر آن باشند مشارکت کنند.

اما همینجا می‏بایست به مفهوم مردم توجه دقیق‏تری کرد. مردم در طرح‏های تفصیلی افرادی منفرد و جداجدا هستند که در فرایند تهیه پرسشنامه مورد سئوال قرار می‏گیرند و نقش آنها در حد اعدادی است که سازنده نمودارها و توجیه‏کننده سرانه‏ها و تراکم‏ها می‏باشد. در حالی که در طرح‏های مشارکتی مردم علاوه بر حضور فردی در قالب نهادهای مدنی، گروه‏های اجتماعی، سنی، جنسی و کاری در فرایند مشارکت و تاثیرگذاری بر روند مطالعه و طراحی و در نهایت مدیریت اجراء دخالت می‏کنند. در واقع این نهادها فاصلۀ زیادی بین دولت و مردم را پر می‌کنند و از سوی دیگر مسایل مدیریت شهری چنین پیچیده است که یک نهاد معین چون شهرداری بدون همکاری این نهادهای گسترده اجتماعی قادر به انجام آن نخواهد بود.

 بازمی‏گردیم به اعداد و ارقام اولیه مقاله، نوسازی بافت‏های فرسوده به روایت اعداد و ارقام کار حاکمیت و دولت نیست نه بودجه آن را دارند و نه توان مدیریتی آن را. این کار تنها در صورت مشارکت مردم امکان‏پذیر است و مشارکت مردم نه به صورت انفرادی آن هم تنها به عنوان یک آورنده پول یا زمین برای اجرای فرامین مدیران بر اساس طرح دستیاران آنها یعنی مشاوران بلکه در قالب انواع سازمان‏های اجتماعی و اقتصادی از نهادهای تاریخی مدنی تا NGO های تازه تاسیس می‌باشد این مشارکت تنها پس از بر طرف شدن دیوار بی‏اعتمادی بین حاکمیت و دولت از یک سو و مردم از سوی دیگر ممکن می‌باشد و در نهایت تشکیل یک نهاد مدیریتی متشکل از مردم و کلیه نهادهای حکومتی ذی‏مدخل به مشارکت معنی می‌بخشد و این هر سه مورد تنها در یک فضای دموکراتیک امکان‏پذیر است. اگرچه به صورت سنتی نهادهایی مدنی در این مناطق موجود است همچون هیئت‏های عزاداری، هیئت امنای مساجد و مدارس و نهادهای تازه تاسیس و فعال شورایاری اما هنوز این نهادها نقش خود را در اداره محیط خود، اظهار نظر در امور و نظارت بر محله پیدا نکرده‏اند. بدیهی است یکی از مهمترین سرمایه‏های اجتماعی انواع نهادهای مدنی می‏باشند که اگرچه حتی‏الامکان می‏بایست غیر دولتی بوده و متکی به مردم باشند اما حمایت حکومت از طریق قوانین مناسب، حمایت مالی در موارد لازم و حداقل نداشتن دید منفی نسبت به NGOها از مواردی است که تنها در یک فضای دموکراتیک ممکن می‏باشد.

 در حکومت‏های استبدادی چه در اشکال سنتی و چه در اشکال مدرن‏تر آن عملاً جامعه به افراد درجه یک و دو و سه و… تقسیم شده و تخصیص امکانات و رعایت حقوق و اجرای عدالت و قانون بستگی به درجه فرد در جامعه دارد. این درجه در هر شکلی از حکومت‏های استبدادی ملاک خود را دارد ولی به طور عام نزدیکی فکری و میزان تائید حاکمیت، از جمله عوامل این درجه‏بندی است بنابراین هرگز نمی‏توان از مردم درجه 3و4و5 خواست  نسبت به درجه یک و دوها اعتماد داشته باشند.

بی‏اعتمادی چنان در میان مردم این مناطق عمیق است که حتی در مورد طرح‏هایی که از هر نظر به نفع آنان به نظر می‏رسد موضع می‏گیرند و تقریباً یقین دارند که هر طرحی ظاهری است برای لطمه زدن منافع آنان وگرنه حاکمان دلیلی برای رفع مشکلات ما ندارند.

حضور سازمان یافته و قانونی با حمایت‏های حقوقی لازم در راس تصمیم‏گیری و طراحی و مدیریت اجرا تنها از طریق تشکیل نهاد مستقل نوسازی محله امکان‏پذیر می‏باشد. نهادی که از ترکیب نمایندگان شهرداری و دولت از یک سو و مشاور طرح از سوی دیگر و دست آخر نمایندگان مردم که خود در فرایندی تعریف شده از گروه‏های اجتماعی و نهادهای اجتماعی محله انتخاب می‏شوند. آخرین مرحله از حضور مردم در فرایند مشارکت را شکل می‏دهد. امروز با وجودی که طرح‏های گام دوم با رویکردی محله محور و مردم‏گرا و به عبارتی منطبق بر اهداف یک جامعه مدرن به بافت‏های فرسوده توجه می‏کنند و در مرحله جلب اعتماد مردم گام‏هایی را تعریف کرده‏اند و از نهادهای اجتماعی موجود آنهایی را که تولید هیچ نوع حساسیتی از طرف دولت نمی‏کند را در فرایند تصمیم‏گیری دخالت داده‏اند اما متاسفانه حلقه آخر یعنی سازمان مدیریتی که یک پایه آن حضور قانون‏مند و حمایت شده مردم را تضمین کند وجود ندارد به همین دلیل طرح‏های منظر شهری با ابهامی جدی در روند اجرا روبرو هستند.

به نظر می‏رسد اگرچه شرایط رکورد اقتصادی از یک سو و تجربه کم طرح‏های مشارکتی از سوی دیگر از جمله عوامل ناکامی پروژه‏های نوسازی بافتهای فرسوده می‏باشند اما عاملی بسیار موثر و پنهان به نام دموکراسی به عنوان رکنی از ارکان اصلی مدرنیته  در این فرایند دچار بی‏توجهی شده و مدیران شهری باید به این موضوع توجه کنند که اگر مشارکت به عنوان یک راه حل قطعی و گریزناپذیر در نوسازی بافت‏های فرسوده مطرح می‏باشد و این تجربه‏ای است جهانی برای حل مشکلات شهرهای مدرن دموکراسی و فضای دموکراتیک در همه ابعاد آن به هر میزان که حاصل آید به همان میزان موفقیت این طرح‏ها را تضمین می‏کند و عدم وجود حداقل‏های این مفهوم ما را در این مسیر با ناکامی‏های پیاپی روبرو خواهد ساخت.

  • [1]  موسسه بین‌المللی مشارکت عمومی
  • The intenational association for public participation
  • در سال 1992 تأسیس شد و بهبود تجربۀ مشارکت عمومی با افراد دولت‌ها ، مؤسسات و سایر نهادهای اثرگذار بر منافع عمومی را هدف قرار داده است.

منابع:

  • گزارش مشاور باوند از دید محلۀ خوب بخت
  • تجربه‌های نوسازی بافت فرسوده در پاریس و نیویورک سخنرانی امیلین بائی درسازمان نوسازی شهر تهران
  • بیانیه انجمن صنفی مهندسان مشاور معمار و شهرساز برای بهسازی و نوسازی بافت‌های فرسوده و ناکارآمد شهر تهران.
Share with others :
Follow us on Instagram
[instagram-feed id="2139073910"]

Categories

دسته بندی

بستن